اي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت

شاعر : انوري

تا به جايي همتت برشد که فکرت بر نشداي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت
بر مسي هرگز فکندش آسمان کان زر نشدخاک‌پاي تست آنکش کيميا داند خرد
قطره‌اي هرگز بدو پيوست کو گوهر نشدنوک کلک تاست آن کش جوهري داند صدف
کز سموم انتقامت عاقبت بي‌پر نشدبر هواي دولتت مرغ خلافي کي گذشت
کز صباي اصطناعت جفت برگ و بر نشددر بهار خدمتت شاخ وفاقي کي شکفت
باورم کن گرچه کس را از من اين باور نشدماجرايي خرده‌وار اندر ميان خواهم نهاد
در تقاضا گرچه زان پس نوک کلکم تر نشددسته‌اي ده کاغذم فرموده‌اي زان روزها
زين مطول‌تر وليکن زين مطول‌تر نشدخواستم تا قطعه‌اي پردازم امروز اندر آن
حالي از بي‌کاغذي دستم به نظمش درنشدزانکه چون انديشه کردم از بباضش چاره نيست
کز دوام آرزو پهلوي او لاغر نشدلاغري نايد شگفت از بخت من آن بخت تست